مدرسه مهدیه خنداب

  • خانه 
  • موضوعات 
  • آرشیوها 
  • آخرین نظرات 

 آیا خداوند می تواند دنیا را با حفظ حجم آن در یک تخم مرغ جای دهد؟؟؟ ‼

22 خرداد 1398 توسط مدرسه مهدیه خنداب

 آیا خداوند می تواند دنیا را با حفظ حجم آن در یک تخم مرغ جای دهد؟؟؟ ‼

روایتی بسیار جالب که عظمت خداروند را به ما نشان میدهد

✔ پاسخ

عبد اللَّه دیصانی از هشام پرسید: تو پروردگاری داری، گفت: آری گفت: او قادر است؟ گفت: آری قادر و هم قاهر است گفت: میتواند تمام جهان را در تخم مرغی بگنجاند که نه تخم مرغ بزرگ شود و نه جهان کوچک: هشام گفت: مهلتم بده، دیصانی گفت: یک سال بتو مهلت دادم و بیرون رفت. هشام سوار شد و خدمت امام صادق (ع) رسید و اجازه خواست و حضرت باو اجازه داد، هشام عرضکرد: یا بن رسول اللَّه عبد اللَّه دیصانی از من سؤالی کرده که در آن تکیه گاهی جز خدا و شما نباشد. امام فرمود: چه سؤالی کرده:

عرضکرد: چنین و چنان گفت. حضرت فرمود: ای هشام چند حس داری! گفت: پنج حس. فرمود                   

کدام یک کوچکتر است! گفت باصره (یعنی چشم). فرمود: اندازه بیننده چه قدر است، گفت:

اندازه یک عدس یا کوچکتر از آن پس فرمود: ای هشام به پیش رو و بالای سرت بنگر و بمن بگو چه می‏بینی، گفت: آسمان و زمین و خانه‏ها و کاخها و بیابانها و کوهها و نهرها می‏بینم. امام (ع) فرمود آنکه توانست آنچه را تو می‏بینی در یک عدس یا کوچکتر از عدس درآرد می‏تواند جهان را در تخم مرغ درآورد بی‏آنکه جهان کوچک و تخم مرغ بزرگ شود، آنگاه هشام بجانب حضرت خم شد و دست و سر و پایش بوسید و عرض کرد: مرا بس است ای پسر پیغمبر و بمنزلش بازگشت. دیصانی فردا نزد او آمد و گفت ای هشام من آمدم که بتو سلام دهم نه آنکه از تو جواب خواهم، هشام گفت اگر برای طلب جواب هم آمده‏ئی اینست جوابت (جواب حضرت را باو گفت) دیصانی از نزد او خارج شد و در خانه امام صادق (ع) آمد و اجازه خواست، حضرت باو اجازه داد، چون نشست گفت. ای جعفر بن محمد مرا بمعبودم راهنمائی فرما، امام صادق باو فرمود: نامت چیست؟ دیصانی بیرون رفت و اسمش را نگفت رفقایش باو گفتند چرا نامت را بحضرت نگفتی؟ جواب داد: اگر می‏گفتم نامم عبد اللَّه (بنده خدا) است می‏گفت: آنکه تو بنده‏اش هستی کیست؟ آنها گفتند باز گرد و بگو ترا بمعبودت دلالت کند و اسمت را نپرسد. او بازگشت و گفت: مرا بمعبودم راهنمائی کن و نامم مپرس حضرت باو فرمود: بنشین، در آنجا یکی از کودکان امام (ع) تخم مرغی در دست داشت و با آن بازی می‏کرد: حضرت باو فرمود: این تخم مرغ را بمن ده‏ آن را به وی داد امام (ع) فرمود: ای دیصانی این تخم سنگریست پوشیده که پوست کلفتی دارد و زیر پوست کلفت پوست نازکی است و زیر پوست نازک طلائی است روان و نقره‏ایست آب شده که نه طلای روان به نقره آب شده آمیزد و نه نقره آب شده با طلای روان درهم شود و بهمین حال باقی است، نه مصلحی از آن خارج شده تا بگوید من آن را اصلاح کردم و نه مفسدی درونش رفته تا بگوید من آن را فاسد کردم و معلوم نیست برای تولید نر آفریده شده یا ماده، ناگاه میشکافد و مانند طاوس رنگارنگ بیرون میدهد آیا تو برای این مدبری در مییابی، دیصانی مدتی سر بزیر افکند و سپس گفت: گواهی دهم که معبودی جز خدای یگانه بی‏شریک نیست و اینکه محمد بنده و فرستاده اوست و تو امام و حجت خدائی بر مردم و من از حالت پیشین توبه‏گزارم.[1]

[1] . اصول کافی-ترجمه مصطفوی، ج‏1، ص: 102 تا ص: 104

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

مدرسه مهدیه خنداب

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

Random photo

17 ربیع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس